آ

 آب دریا از دهان سگ نجس نمی شود .

از بدگویی کردن نسبت به کسی شخصیت و فضیلت کسی کاسته نمی شود همانند درفشاند نور و سگ عو عو کند

 آب که از سر بالا رود قورباغه آواز ابوعطا می خواند :

از سر شکستگی شخص عاقل جاهل به خنده بربیاید .

آنجا که عقاب پر بریزد (... از پشه لاغری چه خیزد . )

جایی که افراد لایق نتوانند از عهده برآیند از سایرین کاری ساخته نیست .

آنچه شیران را کند رو به خراج (... احتیاج است احتیاج است احتیاج . )

احتیاج عزت و نفس و آزادگی انسان را ضایع کرده و آماده هر پستی می سازد .

آن در شاخ گاو اگر خرداشتی (... یک شکم در آرمی نگذاشتی ) : همانند گربه مسکین اگر پرداشتی . تخم گنجشک از زمین برداشتی .

اگر قدرتی بدست آدم نااهل بیافتد رعایت هیچ کس و هیچ چیز را نخواهد کرد .

آنقدر مار خورده تا افعی شده :

با انجام اهال نیک و بد فراوان و زندگی پیدا کرده است .

ارث خرس به کفتار می رسد :

بدی جانشین بد کاره ای شون ، بجای بدی بدتری آمدن

از اسب افتاده ایم ولی از اصل نیافتاده ایم :

اگر دچار فقر و تنگ دستی شده ایم ولی نجات و انسانیت خود را حفظ کرده ایم .

از خرس مویی غنیمت است

از آدم خسیس هر چه گرفتی اگر ناچیز هم باشد غنیمت است .

از دعای گربه سیاه باران نمی بارد :

گفته هر کسی که نمی تواند ملاک عمل واقع شود ، حقیقت گویی کار هر کس نیست همانند به دعای کسی نیامده ام تا به نفرین کسی بروم .

از خر شیطان بیاده شدن (پایین آمدن )

دست از لجاجت ور نداشتن به صلح و سازش آمدن و بدجنسی را رها کردن .

از درد لاعلاجی به گربه می گوید آعاباجی : (اصطلاح قدیمی تر از در و لاعلاجی بر خر می گوید خانم باجی )

از روی گرفتاری و ناچاری چاپلوسی می کند تا کارش بگذارد .

از دماغ فیل افتاده :

به خود مغرو و متکبر بودن ، خود بینی فراوان داشتن ، برتری جویی

از دیوار شکسته و سگ درنده وزن سلیطه باید ترسید :

از محیط بد و آدم بد دهن و معاشر زیان آور دوری کن .

اسب پیش کشی دندانش را نمی شمارند :

به هدیه و بخشش کسی هر چند ناچیز باشد ایراد نمی گیرند .

اسب را گم کردن و پی نعلش گشتن :

اصل مطلبی را گذاشتن و دنبال نشانه های آن رفتن .

اگر دیر آمد شیر آمد :

هر چند تاخیر دارم ولی در انجام دادن کار موفق بوده ام ، با دست پر و فاتح برگشته ام .

اگر او سار بوند می دوند شتر را کجا بخوابوند :

آدم با تجربه و کار آزموده صلاح کار خود را بهتر می داند .

اگر مهمان یکی باشد میزبان گاو می کشد

اگر توقع در حد  تصورات باشد انسان باشد پذیرفتنی است .

اوضاع قمر در عقرب است :

همه چیز در هم ریخته و در حال آشفتگی است ، میانه آنها بهم هورده و خصومت شدیدی پید کرده اند .

انگور خوب نیب  شغال می شود

معمولا چیزهای خوب و پسندیده به دست از او ناباب و ناسزاوار می افتد .

اینجا خر را با نعل داغ می کند :

هر کس هر کاری خواست نمی تواند ، حساب و کتابی در کار است .

اینجا نشد یک جای دیگر این خر نشد یک خر دیگر :

هر جا باشد کار  یک لغمه نان را پیدا می کنیم ، دنیا بزرگه .

این شتری که در خانه ای همه کس خوابیده است :

انفاقاتی مثل مرگ و بیماری برای همه است

 

 

 

باج به شغال نمی دهد

به زور و قلدری کسی تسلیم نشدن ، زیر و بار زور نرفتن .

با خرس به جوال رفتن :

با شخص بی ادب و خثنی در افتادن ، سر و کله زدن با افراد ناباب .

با زبان خوش مار را می توان از سوراخ بیرون آورد :

در برخورد بامردم صلاحیت و طلاحات هر شکلی حل بسازد .

به اسب شاه یابو گفتن (گفته است یابو ) :

حرف برخورنده ای به کسی زدن ، آدم منمیروی را رنجاندن

با شیر اندرون شد و با جان بدر شود :

خویی که در کسی نشست هرگز ترک نمی شود

به آهو می گوید بدو و به تازی می گوید بگیر :

کار کسی است که با گفته های شیطنت آمیز مردم را به جان هم بیاندازد .

به بوی کباب آمدیم ، دیدیم . خر داغ می کنند      خیال کرده است علی آباد هم شهری است.

 در طلب سود ، زیان کردن

بر دشت آهوی ناگرفته نبخش :

همانند پوست خرس شکار نشده را نفروش .

به روباه گفتند کوشاهدت گفت دمم

آدم مکار هر جوابی در آستین دارد ، شاهدی می آورد خودش زینفع است

بزک نمیر بهار می یاد کمبوزه با خیار می یاد (کمبوزه ) :

وعده دورو دراز دادن به کسی که اکنون شما نیز سوز چیزی است

به شترمرغ گفتند بار ببر گفت مرغم گفتند پرواز کن گفت شترم .

مانند هر کس که سعی می کند به هر بهانه ای که شده شانه از زیر کار در ببرد .

به گربه گفتند فضله ات درمان است خاک رویش ریخت

بلبلان خاموش و خر در عرعر است :

صدای ناهنجار و غیر قابل تحمل آواز هر کس ، آواز خر در چمن

بلبلپیش یا بلبل است یا جوجه است پر در نیاوردن یا پیر است پرش ریخته

اظهار نظر خلاف و نادرست .

برمرغشان نمی توان گفت کیش (مرغشان ) :

مردمانی جنجالی و خود خواهند ، متکبر و از خود راضی اند ، نمی توان گفت بالای چشمتان ابرو است .

بوقلمون صفت بودن :

کسی که هر لحظه به رنگی و حالتی در می آمد ، بر اصولی پابند نبودن .

 

 

 

پاروی دم سگ گذاشتن :

آدم بد دهنی را تحریک کردن و به خشم آوردن

پای ملخ نزد سلیمان بردن :

هدیه ناچیزی است ونا قابل شما را ندارد

پشه چوپر شد بزند بیل ا (... با همه تندی  صلابت در اوست . )

همانند آری به اتفاق جهان می توان گرفت

پشه فکرش زده است

به کوچکترین آرزه و درو مختص چقدر آه و ناله سر می دهد ، انگار پشه لگدش زدش است ، نازک نانجی است .

پول علف خرس نیست .

چیز عفت و بی ارزش نیست که روی زمین ریخته باشند .

پی خر مرده می ره تا نعلش را بکشید (بکند)

از روی احتیاج حاضر است دست به هر کاری بزند ، دنبال مال عفت بی صاحبی است

پیش و گرگ رفتن

دانسته و فهمیده خود را به خطر انداختن ، دست به کار می زدن که ایجاد دردسر کند

 

 

 

 

 

تا پاروی دم سگ نگذارند پارس نمی کند :

آدم صعیفی است اگر آزار و ستم ببیند بر آشفته و خشمگین می شود .

تا روباه شده بود در چنین سوراخی گیر نکرده بود :

با همه زرنکی ایش به چنین تنگنایی در نمانده بود .

تا گوساله گاو شود دل مادرش آب شود :

همانند مهلتی بایست تا خون شیر شد . زحمتها باید کشید تا بچه ای بزرگ شود ، جگرها خون شود تا یک پسر مثل پدر شود .

توبه گرگ مرگ است .

شخص ستمگر و شدید چنان به خوی بد دچار است که عادت او شده و چاره ای ندارد جزء مرگ .

توی دهن شیر می رود و بیرون می آید .

 

 

 

جایی که شتر بود به یک غاز (... خر فیمت واقعی ندارد )

وقتی که به موجود اشخاص ارجمند توجهی نمی شود ، دیگران در حساب نمی آیند .

جان کندن خر خوردن یابو :

زحمت را یکی می کشد و استفاده اش را دیگری می برد .

جوجه را آخر پاییز می شمارند :

نتیجه و مانده هر کار و هر چیزی در پایان بدست می آید . آنچه باقی می ماند حساب است .

جوجه را هم در عزا سر می برند هم در عروسی :

از وجود اشخاص کار آمد در همه جا استفاده می شود ، کار و زحمت همیشه به عهده افراد زحمتکش و سر به زیر است .

جیبش را تار عنکبوت گرفته :

حتی یک شاهی در جیب ندارد ، آس و پاس و مفلس است .

 

 

 

چشمهایش سگ دارد :

اندام و رفتارش بیننده را جذب می کند ، آدم شیفته او می شود .

 

 

 

حاجی مرد و شتر خلاص :

از درد سر و اذیت و آزارهایی یافت ، رنج و زحمت پایان پذیرفت

حرف صد تا یه غاز زدن :

سخنان بی ازشی به زبان آوردن ، حرف مفت ردن .

حکم جوجه خروسش فرموده :

زن سالمندی که شوهر جوانت کرده ، به کنایه لابد داروی که پزشک تجویز کرده .

 

 

 

خاله سوسکه به بچش می گوید قربان دست و پای بلوریت :

برای همه فرزند عزیز و دلپسند است ، کنایه به زنان بچه ندیده است .

خانه خرس و بادیه مس :

از کسی چیزی بخاه که در توان و امکان او باشد .

خدا خر را شناخت شاخش نداد .

با اینکه عاجزی چنین مردم آزاری و گرنهچه آتشیی که به پا نمی کردی .

خر است و یک کمیل جو .

همان سهم و قسمت ناچیز است و افزوده نمی شود .

خربزه شیرین نسیب کفتار می شود :

معمولا هر چیز خوب بدست کسی می افتد که لیاقت آنرا ندارد .

خر بیار و باقلا بار کن ( معرکه بار کن )

آنقدر بی آبرویی و دردسر فراهم آمده که اندازه نداره

خرت به چند است ؟

اعتنا به آدم نمی گذارد و حتی هیچ کس نمی پرسد خرت به چند است .

خر تب می کند سگ سرفه سیاه :

چه طور در هوای به این گرمی این همه لباس کلفت تنت را تحمل می کنی .

خرت را بران ، خر خدت را بران .:

چه کار بر حرف این و آن داری به کار خدت برس .

خر تو خر بودن (خرتو خری ) :

یعنی جایی که نظم و ترتیب نباشد هر کس دلش هر کاری خواست می کند

خر حمالی کردن

برای کسی کار مفت و مجانی انجام دادن .

خر خالی یورتمه می رود :

به وقت کار راه نمی رود حالا که باری ندارد می دود .

خرد خود را از پل گذرانذن :

در جریان کارها تنها به فکر منافع خود بودن .

خر را گم کرده و پی پالانش می گردد :

نقد را گذاشتی دنبال نسیه می روی همانند شتر را کم کرده و دنبال مهارش می گردد .

خر رنک کردن : همانند سر شیطان را هم کلاه می گذارد .

خوب می تواند آدم ساده ای را گول بزند .

خر رو به طویله تند می رود (می دود) :

کسی که سود خود را در کاری یا چیزی ببیند در پی جویی آن شتاب دارد

خرس تخم می گذارد یا بچه می زاید :

بعید نیست به هر حلیه شده یکی از این دو کار را انجام دهد .

خر سواره شده را حساب نمی کند (خرسواری را ) :

هم از خویش و هم از خویشتن غافل و بی اطلاع است .

خر سواری یک عیب پیاده شدن از خر دو عیب است :

برای بر طرف کردن آثار یک عمل ناثواب دست به کار بدتری زدن .

خرش به گل مانده است :

کمیش لنگ شده ، در گرداندن زندگی خود لنگ مانده

خرش خوب می رود :

حرفش را می خوانند ، صاحب موقعیت و نفوذ است .

خرش کن ، افسار بیار سرش کن :

با زبان چرم و نرم او را رام کن و سپس منظور خود را انجام بده .

خر کویم را نعل کردن :

سیبل کسی را چرب کردن ، بوحیله رشوه و دادن حق و حساب کار خود را بیش بردن .

خر که جو دید کاه نمی خورد :

پس از چثیدنغذای خوشمزه کسی به نان خالی توجه نمی کند .

خر ما از کره گی دم نداشت .

برای اینکه بیشتر از این دچار ضرر نشویم از طلب قبلی هم صرف نظر کردیم ، از درخواست و صحبت خود برگذشتم .

خرمگس معرکه شدن :

پریدن در میان گفتگوی دیگران و خود نمایی کردن ، با حرفها و حرکات بی موقع خود مزاحم دیگران شدن .

خر نخریده آخور نبد: همانند چاه نکنده ضار ندزد ، گاو نوزدیده آخو نبند .

خر نزائیده هنوز کره است :

به شوخی درباره دختران بزرگسالی گفته می شود که هنوز خود را در خور شوهر کردن می دانند .

خر وامانده معطل یک چش است :

برای اینکه تنبلی و استراحت کند منتظر فرصت و بهانه است .

خروس بی محل بودن :

کار را بی موقع و نسنجیده انجام دادن ، حرف بیجا زدن .

خروسش می خواند :

اوضاعش روبراه است ، پول فراوانی دارد . کبکش می خواند .

خر همان خر است پالانش عوض شده :

همان آدم تو خالی و همیشگی است ، فقط ظاهر نیست خود را عوض کرده

خریت ارثی نیست ، خدا داده است :

به شوخی ، از او جز کارهای احقمانه انتظا دیگری نباید داشت .

خری که از خری وا بماند باید یال و دمش را برید :

انسانی که از فتار خود ا با سایرین نمی داند ، قابل معاشرت نیست .

خواب خرگوشی :

غفلت داشتن از آنچه در اطراف می گذرد ، خود را به خواب زدن ، بی خبر وانمود کردن .

خود را به موش مردگی زدن :

خود را ضعیف و ناتوان نشان دادن ، عاجز نمایی .

 

 

 

در کف شیر خو نخواره ای     غیر تسلیم و رضا کوچاره ای    (شرح از فرهنگ عوام )

شهری است که مرحوم فروغی به جهت تسکین آلام اسدی نایب التولیه آستان قدس رضوی نوشته و به مشهد فرستاده بود .

دستش به دم گازی بند شده است .

خلاف آنچه می گوید گشایشی در کارش بیداست :

در حرفهایش صادق نیست .

دنبه را به دست گربه سپردن :

امانت را بودست غیر امین سپردن

دندان اسب پیشکش را نمی شمارند :

به کم و زیاد و خوب هدیه ایراد نمی گیرند .

دوستی خاله خرسه :

دلسوزی و محبتی که زیان آن بیشتر باشد .

دهن سگ همیشه باز است .

آدمی تندویه دهن ، کارش غیبت کردن از این و آن است .

دهنش بوی شیر می دهد :

جوان و کم تجربه است ، با اینکه داخل بزرگتر هاست هنوز آدم خاصی است .

دیوار موش دارو موش هم گوش دارد :

همه دیوار موش هم گوش دارد :

همه جا گوش تیزی وجود دارد تا براحتی از مطالب خصوصی گوینده آگاه باشد .

 

 

 

روی سگ کسی بالا آمدن :

از شدت نا راحتی به این و آن پریدن ، تندی و پرخاش نمودن .

ریشه اش را ملخ خورده :

هر چه بوده از بین رفته ، کمیاب و نادرست .

زبان خر را خلج می داند :

به شرفی این دو نفر بهتر به حال و احوال یکدیگر آشنایند ، جیک بوک هم را می دانند .

زورش به خر نمی رسید پالانش را می زند :

دق و دلی خود ا سر دیگری خالی می کند ، حریف قویتر از خودش نیست ، زه خود را به آدم ضعیف تر می یزد .

 

 

 

سر گنجشک خورده است :

زیاد پرحرفی می کند ، بسیار پر گو و واج است .

سگ لزودم مردم آزار به :

همانند سگ بر آن آدمی شهرف دارد            که دل و دمان بیازارد

سگ بخورد بیشو از گرگ می رود :

هضم کردن چنین غذایی کار هر کس نیست ، غذای بدو ناپخته ای است .

سگ پاچه صاحب خودش را نمی گیرد .

همانند : چاقو دستداش ا نمی برد ، حق شناس و وفادار است ، حق نان و نمک صاحب خود را نگه می دارد .

سگ چیست که پشمش باشد .

برای خودش ارزشی ندارد چه برسد برای دیگران

سگ خانه باش کوچک خانه نباش :

سگ در خانه صاحبش شیر است  :

آرامش و دل گرمی هر کس در دیار خویش صیهر است همانند شهر خویش هر کس شهریار است

سگ دوزدن :

برای کسب لقمه نانی تلاش و دوندگی کردن

سگ را گشوده سنگ را بسته اند :

تا عده ای دور از عدالت و بر اساس ظلم در جیره اند .

سگ زرد برادر شغال است :

در شرارت و بدی یکسان می باشند ، دست کمی از یکدیگر ندارند .

سگش به از خودش است :

اشکالاتی در کارش است ، می شود گفت خوب است . اما کم و بیش ایراد هم دارد (این مثل معمولا در برخورد با بعضی از اطفال گفته می شود )

سگ صلحبش را نمی شناخت :

ازدحام عضیمی از مردم وجود آمده بود همانند : جای سوزن انداختن نبود .

سگ هارم نگرفته است

بی جهت خشمگین و تند شده ام ، بنا به علتی از کوره در رفته ام .

سگی به بامی جسته گودش به او نشسته :

درباره کسی گفته شده که به جهت داشتن نسبت خویشاوندی با خانواده سرشناسی به خود ببالد و به رخ سایرین بکشد .

سگ مفت کلاغ هم مفت :

خرجی که برایت ندارد هر قدر می خواهی استفاده کن ، معطل چه هستی .

 

 

 

شتر در خواب بیند پنبه دانه :

آدم گرسنه خواب نان تازه را می بیند ، هرکس در هوای مطلوب خویش است .

شتر دیدی ندیدی :

ازی که نباید گفت به زبان نیاور ، شتر دیدی ؟ جای پایش را هم ندیدم .

شتر را چه به علاقنبدی :

چیزی بگو که به عقل بگنجد ، کار بوزینه نیست نجاری دست و پای شتر را چه به علاقبندی

شتر را گفتند چرا شاشت پس است ، گفت چه چیزم مثل همه کس است :

جواب بی منطق و سر بالا دادن ، بی بند و باری ، لاقیدی در کار

شتر سواری و دولادولا :

پوشیده نگه داشتن سر یا جریانی که بر همه آشکار و روشن است .

شتر گاو پلنگ :

جمع ناهمگون و درهم و برهم ، ترکیبی از اشخاص نامتناسب ، همانند :

از یک طرفی مجلس ماشیک و قشنگ      از یک طرفی عرصه به ملیون تنگ

قانون حکومت نظامی و فشار                  اینست حکومت شتر گاو و پلنگ

شتر مرد و حاجی خلاص :

کارش خاتمه پذیرفت ، به انتهای کارش رسید آبها از آسیاب افتاد .

شتر نقاره خانه است :

گوشش به حرفهای تو بد هکارنیست ، توجه به گفته هایت ندارد .

شغال شیر مازنداران را                        نگیرد جز سگ مازندانی

از پس چنین کسی همچون او آدمی بر می آید .

 

 

 

 

غفره شتری آمدن

ناز کردن لوس و بی مزه ، همانند : ناز خرکی کردن .

 

 

 

فیل زنده و مرده اش صد تومان است (فیل زنده اش هزار تمان ، مرده اش هم هزار تومان ) (فیل زنده و مرده ندارد )

ارزش شخص نکوکار چه در زندگی و چه پس از مرگ به یک میزان است .

فیلش یاد هندوستان کرده :

به یاد عوالم خوش گذشته ها افتاده

فیل و فنجان بودن :

نظیر دو شکل نا برابر و چیز غیر قابل قیاس .

 

 

 

قسمت را باور کنم یادم خروس را :

از طواهر حالت پیداست که حرف راست نمی زنی .

قمر در عقرب شدن :

بهم ریختن اوضاع و احوال ، شلوغ بلوغ شدن .

 

 

 

کار بوزیند نیست نجاری :

همانند : کسی را بهر کاری ساختند ، خرس و نجاری

کار حضرت فیل است :

کاری سخت و مشکل و پر دردسر است ، کار هر کس نیست .

گاه پیش سگ و استخوان بیش خر نهادن :

کاری به رویه و وارونه انجام دادن ، کار را به کاردان بسپردن

کبک است سرش را زیر برف می کند:

کسی را نمی بیند و از جایی خبر ندارد و خیال می کند کسی هم او را نمی بیند .

کبکش خروس می خواند :

شنگول و شاد و سرحال است .

کبوتر با کبوتر باز با باز                کند هم جنس با هم جنس پرواز

کبوتر پر قیچی :

کبوتر دست آموز ، همچنین کسی که به وسیله او بتوان دیگری را به سوی خود جلب کرد .

کسی که خر را بالا ببرد پایین هم می تواند بیاورد .

سر رشته ورمز هر کاری در دست کننده آن است .

کلاغ از وقتی بچه دار شد شکم سیر به خود ندید :

وقتی معاش تنگ بود محرومیت حتمی است ، بچه دار شدن فقر و مردم کم بضاعت بدون زحمت و درد سر نیست .

کلاغ سر لانه خودش قارقار نمی کند :

به خویشان و نزدیکان ناسزا گویی شایسته نیست .

کسی می دانه که گربه کجا تخم می گذارد :

کسی سر از کارش در نمی آورد . بسیار زرنگ و حقه باز است .

کینه بشری داشتن :

عداوت را در دل گذاشتن ، بسیار بد دل بودن .

 

 

 

گاوان و خران بار بردار              به ز آدمیان مردم آزار

مردم داری و محبت به هضوع شرط انسانیت است .

گاوبندی داشتن :

بین دو یا چند نفر زد و بندی در کار بودن ، با کسی بندوست کردن .

گاوی شاخ و دم :

آدم تنومند شودیده واقعی ، همانند غل بی شاخ و دم

گاو پیشانی سفید :

معروف و مشهور نزد همه ، همه کس او را می شناسد .

گاو خوش آب و علف :

کسی که از هیچ نوع خوردنی روگردان نیست ، هر چه بیش بیاید بدون اکراه و با اشتهای تمام می خورد .

گاوش زاییده است (گاومان دو گوساله زائیده است )

مشکلی برایش  پیش آمده ، زیان و ضروری متوجه او شده

گاو نه من شیر است :

کسی که با یک  حرف یا حرکت ناشایستی همه نیکیها و زحمات خود را ضایع و بی اثر سازد .

گربه به دنه افتاد سگ به شکمبه افتاد

درباره کسی که به خوردن حرص و دلع دارد گفته اند ، پرخود و شکمو

گربه برای رضای خدا موش نمی گیرد :

هیچ کس بودن دریافت اجرت کاری نمی کند ، تلاش و زحمت هر کس برای کسب سود است .

گربه در خانه صاحبش شیر است (همانند سک در خانه صاحبش شیر است )

گربه دستش به گوشت نرسید گفت بو می دهد :

آدم تنبل اگر موفقیتی ندارد آن را از بی اعتباری دنیا فرض کرده و دل خد را خوش می کند .

گربه را از هر طرف بالا بیاندزی چهار دست و پا پایین می آید :

از هر جهت مراقب است تا لطمه ای به منافعش نحورد .

گربه را دم جمله باید کشت :

از آغاز هر کاری باید محکم کاری کرد .

گربه رقصانی کردن (گربه رقصاندن )

اشکال تراشی کردن ، امروز و فردا کردن ، بازی در آوردن

گربه شیر است در گرفتن موش       یک موش است در مصاف پلنگ

دست بالای دست بسیار است :

گربه مسکین اگر پرداشتی          تخم گنجشک از زمین برداشتی

گربه هفت بار جای بچه هایش را عوض می کند :

گربه هفت تا جان دارد :

دغل کاری است جای سخت ومقاوم ، طاقت سختی را ندارد .

گرگ آشتی :

صلحی از روی مصلحت ، آشتی موقتی و ظاهری و نه حقیقی

گرگ باران دیده :

همانند شخص سرد و گرم چشیده ، آدم با تجربه  پخته بودن . ژ

گرگ در لباس میش :

به ظاهر نیکوکار و مصلح ولی در باطن فاسد و ریاکار

گرگ دهن آلوده و یوسف ندریده :

بدون گناه گرفتار تحعقت و معافذه شدن

همانند : در کوی تو معروفم و از روی تو محروم  گرگ آلوده و یوسف ندریده

گرگ و میش از یک جا می خورند (با هم آب می خورندم )

جایست که عدالت و امنیت برقرار است ، همانند کسی که با کسی کاری نباشد .

گرگ همیشه گرسنه است :

اشخاصی حریص در تمام عمر محتاج و نیازمندند ، همچون چشم تنگ دنیا دار .

گفتند خرس تخم می گذارد و یا بچه می کند ، گفت از این دم بریده هر چه بگویی بر می آید :

از دست آدم رند و همه فن حریف هرکاری بر می آید .

گنجشک امسالی گنجشک پارسالی را قبول ندارد :

چیزی نیاموخته می خواهد ، شخص با تحربه ای را آموزش دهد ، آدم کوته بین و خود خواهیست .

گنجشک چیست که آب گوشش باشد :

چندان قابل نیست که به در و کاری بخورد ، همانند : سگ چیست که پشمش باشد .

گنجشک روزی بودن : ژ

کسی که دست بدهن است ، به اندازه ی گذران خود درآمد دارد .

گوساله بروزگار گاوی گردد :

همانند : گر صبر کنی زغوره هلوا سازم .

گوسفند اما ارضا را تا چاشت نمی چرانند :

با هیچ کس تا پایان درستی نمی کند ، آدم پیمان شکن و سست عهدی است .

گوسفند به فکر جان است و قصاب به فکر دنبه :

همانند هر که به فکر خویشه           کوسه به فکر ریشه

گوسفند به گرگ سپردن :

امانت را به شخص غیر امین سپردن ، همانند کوشت را به گربه سپردن .

گوشت خر دندان سگ :

چنین مرد بدی لایق همان زن است ، همانند این گوشت بکار همان دندان می خورد .

گوشت را باید از بغل گاو برید .

سود و فایده گرفتن از در آمد ناچیز فقرا سزاوار نیست ، توانگران ضا بسترند .

 

 

 

مار از پونه بدش می آید در لانه اش سبز می شود . (در آغوش )

مجبور به همنشینی و هم صحبتی کسی است که از او قنفر است همانند : آمد بسرم از آنچه می ترسیدم .

مار افسون برادر نیست :

سخن و اندرز در مردمان خیانت پیشه اثری ندارد .

مار بد بهتر بود از یار بد :

چرا که از معاشر بد جزء آزار و رنج فراوان نخواهی یافت همانند :

مار بد زخم از زنده بر جان زند          یار بد بر جان و بر ایمان زند

مار پوست خود را می گذارد اما خوی خود را نمی گذارد :

توبه گرگ مرگ است .

خوی بد در طبیعتی که نشست            نرود تا به روز حشر از دست .

مار تا راست نشود به سوراخ نمی رود :

راستی رستگاریست ، راستی رستی ، کسی ندیدم که گم شده از ره راست

مار خفته را نمی زند :

سوء استفاده از غفلت و یا حسن نیست کسی کار پسندیده ای نیست .

مار خوش خط و خال :

خوش ظاهر و بد باطن ، گرگ در لباس میش

مار در آستین پروردن :

آدم شهروی را حمایت کردن ، بدگهری را یاری دادن .

مار که پیر شد قورباغه سوارش می شود :

پیری است و هزار عیب و علت ، همانند پیر را کودک به باز بچه می گیرد .

سگ تازی که آهو گیر گردد       بگیرد آهوش چون پیر گردد

مار گزیده از ریسمان سیاه و سفید می ترسد (ریسمان دو رنگ ، ریسمان الیحیه ) :

انسان از هر کس و هر چیز آسیب و یا خشم زخمی ببیند آن را فراموش نمی کند .

زمام عقل به دست هوای نفس مده        که گرد عشقی نگردند مردم هشیار

ماهی از گنده گردد نی زدم :

مفاسد و گمراهیها همیشه از بشیوایان و سر رشته دامان امور سر می زند و موجب فساد در جامعه می شود .

ماهی بزرگ ماهی کوچک را می خورد :

ضعیف تر اسباب استفاده ای است برای بقای قویتر .

ماهی را هر وقت از آب بگیری تازه است :

هر لحظه سودی به چنگ آوردی غنیمت است .

مثل بره : رام و رام

مثل بره بزغاله : دسته پراکنده و بر زمین خفته

مثل بز : چابک و در جست و خیز

مثل بزاخفش : کسی که بدون درک مطلبی آن را می پذیرد و تصدیق می کند . گویند اخفش درس خود را بر بز خویش تکرار می کرد .

مثل بلبل : خوش سخن و فصیح ، خوش آواز

مثل بوقلمون : کسی که دائما رنگ عوض می کند

مثل پالان خر دجال : کاری که به اتمام نرسیده و به تاخیر افتاده

مثل پر کلاغ ، با گیسوی سیاه ، ابروانی با وسعه تند و پر رنگ

مثل پلنگ : متکبر و خود خواه

مثل تازی : سخت لاغ ، مراد سگ تازی است .

مثل جغد : شوم و بدشگون ، با چشمی گرد و بر جسته

مثل خرس : ضربه ، پرخوار ، قوی هیکل

مثل خرس تیرخوورده : بسیار خشمگین و دیوانه بار

مثل خرگوش : گاهی ماده ، گاهی نر

مثل خروس بی محل : حرفی بی موقع و بی جا زدن ، بی دقت جایی رفتن .

مثل خروس جنگی : غوغاگر ، هنگامه طلب

مثل خر : نادان و بردبار

مثل خرچنگ : یکوری رفتن ، کجرو ، واپس رو

مثل چشم خروس : ریز و سرخ رنگ ، لعل گون

مثل جوجه : لرزان ، ضعیف از بیماری یا پیری

مثل چشم آهو : چشم درشت ، شهلا

مثل خرچنگ قورباغه : نوشته و خطی بد

مثل خری که به نعلبند خود نگاه کند : با نظری خشمگین ، کینه توزانه

مثل روباه : حیله گر و محتال

مثل زهر مار : بسیار تلخ ، ترسیده و ناپاک

مثل سگ خشمگین

مثل خاله خرسه : زنی ضربه کر لباسهای زیادی بر تن کرده

مثل خاله سوسکه : دختر خردسال چادر به سر ، دختر بچه های سبزه رو

مثل خانه زنبور : سوراخ سوراخ

مثل سگ اصحاب کهف : همچون مردمان طفیلی

مثل سگ پاشته همه را گرفتن (مثل سگ پاچه همه را گرفتن ) :به همه فحش و ناسزا گفتن

مثل سگ حسن دله : سگ ولگرد ، کسی که به هر کجا وارد می شود ، بی باعثی به هر خانه رود .

مثل سگ زوزه کشیدن : ناله و زاری کردن ، بانگ و فریاد

مثل سگ موس موس کردن : چاپلوس کردن

مثل سگ نازی آباد : به همه می پرد ، خودی و غریبه سرش نمی شود .

مثل سگ و گربه : دو نفر مخالف هم که دائم در نزاعند .

مثل سگ هار : همواره بد دهن و آزار دهنده ، دائما خشمگین

مثل سگ هفت جان دارد : سخت جان است ، مردنی نیست 

مثل سوسک سیاه : به شوخی : بچه های سبزه رو را به آن تشبیه می کند

مثل شتر : کسی که هنگام راه رفتن قدمهای بلند و نامنظم بر می دارد نیز پر کینه و کینه توز

مثل طاووس هست : زن خوشخرام ، جذاب و دلربا

مثل طوطی : تکوار کننده سخن آدمی ، بی فکر و منطق

مثل عقرب : زلفان پیچیده ، سخنان گزنده و دلخراش .

مثل عفقای مغرب : نایاب ، عفقا : نام مرغی است که دور از دسترس انسانهاست به سر می برد .

مثل فیل : دارای جثه و هیکلی بزرگ

مثل فیل باید همیشه قوی سرش زد : اگر غافل شود باز رفتار و عادت پیششرا تکرار می کند .

مثل قاطر پیش آهنگ : کسی که زنجیزهای سنگینی از طلاو نقره و زینتهای برخورد می آویزد

مثل قصه چهل طوطی : داستانی که تمامی ندارد ، گفتار طولانی

مثل گاو : پرخواره و نادان ، هزه زن

مثل گاو شیرده : زحمتکش و مفید

مثل گواز شیر خورده : خشمگین و کینه توز

مثل گربه براق شدن : از روی خشم به روی کسی خیره شدن

مثل گربه کوده : ناسپاس قدر نشناس

مثل گردن غاز : گردنی باریک و دراز

مثل گرگ : زیان آور ، سخت جان ، آزار دهنده

مثل گوسفند : رام و تو سری خور ، احمق

مثل گوشت گاو : دیرپز ، نصیحت نپذیر ، رام نشونده

مثل مار : برخود پیچیدن ، پوست انداختن ، سخنان زننده گفتن

مثل مار ضخم خورده : کینه کسی را در دل دارد ، کینه ور

مثل مار گزنده : بر خود پیچان ، درد ضد و نادان

مثل ماهی از آب بیرون افتاده : بیقرار و ناشکیبا ، آشفته و مضطرب  همانند : ماهی برتابه

مثل مرغ پرکنده : پریشان و آشفته

مثل مرغ حق : شب و روز نفرین کنان

مثل مرغ کرج : بریکجا ماندن ، در جایی اقامت داشتن ، جا خوش کردن .

مثل ملخ : لاغر و باریک ، خشک و دراز

مثل مورچه : گرد آورنده آذوقه و توشه ، حریص

مثل مورچه سواری : نا آرام ، پر تحرک ، جنبنده

مثل مورو ملخ : عده زیادی از مردم ، فراوان ، جمعی کثیر .

مثل موش آب کشیده : به شوخی از آب افتادگی و باران خیس شده

مثل میخ طویله خروس : بسیار قد کوتاه

مثل میمون : با حرکات فضحک ، دارای صورتی زشت

مثل یابو : که سرش را به زیر انداخته می رود و زیر پا و جلوی خود را نگاه نمی کند .

محل سگ هم به کسی نگذاشتن : به طور زنتده بی اعتنایی کردن

مرغ را به شغال سپردن : همانند گوشت را به گربه سپردن

مرغ نیست که پایش را بیندم : باید مراقب برخورد دیگران با کودک یا جوان خود بود

مرغ همسایه غاز است : همانند آفتاب خانه همسایه گرمتر است

مرغ یکپا دارد : سر حرفش ایستاده است ، از تصمیم خود بر نمی گردد .

مرگ شتریست که در هر خانه می خوابد : از چنگ مرگ نمی توان گریخت

معبد جای خ بستن نیست : احترام هر جا و مکان را باید رعایت کرد .

مغز خر خورده : بسیار ابله و نادان است ، قدرت تشخیص ندارد .

مغز خر به خود کسی دادن .

کسی را غافل و احمق ساختن ، به کارهای احمقانه وا داشتن

مغز گنجشک خورده :

روده درازی می کند ، بسیار حرف می زند .

مگر این روغن غاز دارد :

از آن تو نیز نیکوست و خود را اسیر خیال خام نساز

مگر پول علف خرس است که بتوان آن را به فراوانی صرف نمود

مگر خر بی بار نمی رود :

مجبور نبودی ظرف به این بزرگی را پرکنی

مگر خرم به گل مانده :

که اینهمه زحمت را تحمل کنم .

مگر خر می خرید :

که اینقدر چانه می زنید ، در کابین  شهر بهای عروس چرا چانه می زنید .

مگر کله (مغز ) گنجشک خوده ای :

چقد پرگویی ، اینقدر وراجی برای چیست ، چقدر حرف می زنی

مگس می پراند :

کاری ندارد ، خیابان گردی می کند ، وقت گذرانی کردن

مگس پرنزدن :

بسیار خلوت بون یا هیچ کس در آنجا نیست .

مور در خانه خود حکم سلیمان دارد :

همانند : سگ در خانه صاحبش شیر است .

موش از دهانش ملغور می دزدد :

آدم ضعیف و ناتوانی است ، بی اراده و بی حال است .

موش اینجا دست به عصا راه می رود :

جایی ایست که هرکس . احتیاط کند و بترسد

موش با ابنان کار نداره اینان با موش کار داره :

همانند : ما با ابول کار نداریم ، ابول با ما دعوا داره

موش به سوراخ نمی رفت جارو به دمش بست :

از عهده کار خود بر نمی آید کار دیگری را هم به عهده می گیرد .

موش دوانیدن ، میان دو نفر را به زبان مهبم زدن :

بین اشخاص نفاق افکندن

موش را آب کشیده می خورد :

شخص حیله گر و زیرک است .

موش کشی کردن :

در کار کسی اخلال و اشکال تراشی کردن .

موش مرده :

آرام حیله گر و مکار ، همانند  آب زیر کاه

موش مردگی در آوردن

خود را رنجورتر و بیمارتر و بیحالتر نشان دادن ، درد خود را بزرگ جلوه دادن .

میش را به گرگ سپردن :

مالی را بدست آدم نامطمئن و غیر امین سپردن ، گوسفند را به گرگ سپردن .

میمون بازی در آوردن :

اداها و کارهای بی معنی کردن ، رقاصی بازی کردن

میمون هر چند زشت تره بازسیش بیشتره :

در مورد درد سرهای آدم مفهام و مزاحم حال دیگران به کار می رود .

 

 

 

نان را پشت خودت ببنید که سگ دنبالت بدود ، نه پشت سگ که تو دنبال او بدوی

همیشه نوعی رفتار و معامله کن که سایرین بر تو نیازمند باشند نه تو به آنها .

نانش به پشت آهو بسته شود :

همانند : نان بدو آب بدو ، تو بدو به دنبالش

نانش به شاخ آهو بسته است :

برای یافتن روزی دائما در تکاپو است .

نانی را برایش پخت که پیش سگ بگذاری آن را بو نمی کند :

موجبات زیان و آزار کسی را فراهم کردن .

ناید از گرگ پوستین روزی (از بلان نیکویی نیاموزی ) .

مثل : کار هر بز نیست خرمن کوفتن

نه پیر را به خر خریدن به خرت ، نه جوان را به زن گفتن :

هر دو در این کار صلاحیت و پختگی ندارد ، حسن انتخاب ندارند .

نه شیر و شتر ، نه دیدار عرب :

عطایت را به فعایت بخشیدم ما نعمتی با قبول جان رحمتی نخواستم .

نه نهد غسل و نه نیش زنبور :

نه آزام بده و نه چنین مهربانی کن . همانند (نه سرم را بشکن و نه گردو به دامنم بریز )

 

 

 

هر جا خرس است جای ترس است :

از معاشرت و معامله با اشخاص احمق و یا ستمگر باید دوری کرد .

هر سگ به در خانه خویش است دلیر :

سگ در خانه صاحبش شیر است .

هر کس خر خود را می راند :

هر کس به فکر منافع خویش می باشد

هرکس خر شد ما پالانیم :

تغییر و تبدیل روش به مازیانی نمی رساند ، با همه می سازیم .

هر که به خرابه افتد پی کلاغ رود :

مثل هر که به دیگ نثیند سیاده برخیزد .

هرکه خری ندارد غمی ندارد :

همانند : آسوده کسی است که خر ندارد .

هر که را طاووس باید جور هندوستان کشد :

همانند : هر که گنج خواهد زنج بد .

هر که یک مغ کمتر دارد یک کیش پیش است :

همانند هر چه مرغ کمتر بخ بخ کمت

همه رو مار می زنه مارو خرچیونه :

شنیدن توهین از دهن آدم پستی

 

 

 

 

یک کلاغ را چل کلاغ کردن :

در بیان موضوعی گزافه گویی کردن

یکی نگفت خالو خرت به چنده؟

هیچکس به من توجهی نداشت نفهمیدند برای چه آمده ام و چه کاره ام ، بدر خواستم توجهی نکردند .

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

منابع و ماخذ

 

امثال الحکم                                         علی اکبر دهخدا

برهان قاطع                                          تصحیح دکتر محمد معینی

فرهنگ لغت عامیانه                               سید محمد علی جمالزاده

ضرب المثلهای مشهور ایران                   غلامرضا آذرلی